اثرات جانبی
در اینجا خواسته شده یکی دو عنوان از کتابهایی را که اثرمشخصی برصاحب این قلم داشته و به اصطلاح شور و سودای نویسنده شدن را در وی سبب شدند برای خوانندگان معرفی شود و درباب تاثیرقرائت آن کتاب مختصرلحیه جنبانده شود. وقتی ارباب این جریده، این دعوت را به عمل آوردند، نگارنده به خاطر آورد که یکی دو سال قبل کمپینی در مغربزمین راه افتاد که مشاهیر یک سطل آب خنک برسر خود میریختند و سپس صددلار به حساب انجمن حامیان یک بیماری واریز میکردند. اولا آن مرض را به جمله جهانیان معرفی کردند و ثانیا مبلغی هنگفتی جمع شد و ثالثا تماشای خیس شدن ایشان خیلی را به شوق آورد. طبق معمول هم عدهای از همهجا بیخبر که مشاهده خوشی و شهرت و غیره آزارشان میداد برآن شدند فرمول دعوت بازی مغربزمین را بردارند و خلعت فرهنگ تنش کنند و یک کمپین تمام فرهنگی سالم و مثبت و قشنگ معرفی کتاب راه بیاندازند. این شد که افتضاحی از ندانمکاری و تظاهر و ریاکاری و دروغ و قمپز و گمراهی و بیتربیتی به اسم ده کتاب اثرگذار در فیسبوک راه افتاد و اشخاص گفتند که واضح و مبرهن است که داستایفسکی و کافکا و فرهادپور و ابوالفضل بیهقی ...چقدر رویشان اثرگذاشته است. بعد از یکی دو هفته، گروهی معترض شدند که اینطوری هم نیست ما هشت کتاب اثرگذارفاخر داشتیم اما چون دیگران دروغکو هستند ما دو واحد را به راستگویی اختصاص داده و میگوییم که چقدر اسماعیل فصیح و نادرابراهیمی هم در دوره شباب و جوانی دوست داشتیم و حالا البته میدانیم که این قبیل کتب دون شان است و چون هرچیزی در جای خودش خوب است و آن خواننده که شبیه محمود دینی است هم خیلی بامزه است و دیگران کشتند ما را با ادا و اصول روشنفکریشان ما اینها را هم میگوییم. دو هفته بعد گروه سوم از راه رسیدند که هردو گروه پیشین را خطاب قرار دادند که فیس و افاده بس است. مگر حضرات، بالغ فی بطون امهاتکم برون شدند که از روز اول کتب مخصوص بزرگسال را قرائت میکنند و بعد چندین عنوان برگزیده کتابهای بانمک ایام خردسالی و دوران ناقصالعقل بودن به سیاهه اضافه شد به انضمام مقادیرمعتنابهی متلکها که مثل اژدر از سطح زیرین حرکت کرده و به قلب شخص متظاهر و دروغگو اصابت میکرد. ملت افتادند به جوریدند فهرست یکدگر. و درآمد که فلانی غلط کرد. چیکار کرد؟ من که میدانم در جست و جوی زمان از دست رفته را تازه دو هفته است خریده پس چگونه است که دیرزمانی زود به بستر میرود.
به نظرم، آن بازی گروهی نشان دهنده دو چیز بود. اولی آنکه حالا دیگر، همه یکسری چیزها را بلدند و اگر کسی بخواهد حرف حساب بزند باید به این نکته وقوف داشته باشد و نکات دیگری هم معلوم شد که صاحب این قلم از بیان آنها در یک جریده وزین ممانعت میورزد. اما کتابی که من در دوره ابتدایی خواندم و فکر کردم عجب داستان عمیقی است رمان روزالده هرمان هسه بود. ضمنا من در آن بازی شرکت نکردم.