قلندر عضو سمپات سازمان مجاهدین خلق و اهل یک شهرستان کوچک در نواحی مرکزی ایران. در سال شصت که اعضای سازمان از ایران فراریاند، قلندر شبانه به زادگاهش باز می گردد و از ترس دستگیر شدن در طویله خانه پدری مخفی میشود، اختفای او بیست و چهارسال به طول میانجامد. وقتی بیرون میآید که آبها از آسیاب ریخته اما علاوه بر آن کرک و پر خود قلندر هم ریخته. پدرش مرده و سهم ارث او را شوهر خواهر ناجنس بالاکشده، دختری را که برایش شیرینی خوردهبودند به مرد دیگری دادهاند، کمرش خم شده و پیرمرد قوزی است که خندهاش مو را به تن آدم سیخ میکند.
حالا که چند ماهی از انتشار رمان بلقیس سلیمانی گذشته، اظهارنظرهای هیجانی و توام با احساسات و حسادتها گفته و نوشته شده، با اطمینان میشود گفت رمان جمع و جور این دانشآموخته رشته فلسفه که با پشتکاری ستایشآمیز در سالهای اخیر بسیار نوشته و مواضعش اگرچه سنتی و دگماتیستی اما در مجموع عاقلانه است در شمار بهترین آثار داستانی سالهای اخیر است. در واقع ترمزی است بر مسیر سقوط آزاد کیفی نویسنده که بعد از انتشار رمان شاخص «بازی آخر بانو« آغاز و با نوشتن مجموعه داستان خنک «بازی عروس و داماد» به حضیض رسید. و باور بفرمایید با فلش فیکشن پدرکشتگی ندارم بلکه قصه بد و مبتذل آزارم میدهد. این مجموعه داستان که نویسنده هم اینجا و آنجا، هول هولکی نوشتنش را تایید کرد شامل قطعات کوتاهی است که برای درج روی کارت دعوت عروسی بسیار مناسبترند از آنچه...اما کتمان نمیکنم که در همین کوشش مداوم و خستگیناپذیر، سلیمانی همیشه نویسندهای است امیدوارکننده و اینبار امید در بهترین اثرش به بار نشسته. و چندان که افتد و دانی صدای قالب منتقدان ادبی ( با انواع آمپلی فایرها بلندتر از دیگران شنیده می شود) این اثر را نپسندیدهاند.اتفاقا بد نیست یکبار دیگر سلیقه این منتقدان و خوب و بد این چند سالهشان را مرور کنید تا اولا از اساس به اینک تزها و مواضع، از جانب ذائقه تربیتشده و حرفهای صادر میشود تردید کنید و دوما آشکار شود که مناسبات و ترسها و بزدلیها و ندانستنها یبشتر از کشف و تشخیص در این انتقادات توفانی نقش دارند.
اما این بانوی نویسنده، برای رودست زدن به خودش یک برگ درست و حسابی کنار گذشته است و روی رمان سرراست و خواندن که اغلب نویسندگان همنسلش را آشکارا به حسادت واداشت اسمی گذاشته تا جمع بزرگی از خوانندگان را بتاراند. این نویسنده سختکوش خوب میداند که «سگ سالی» در ذهن خواننده پیگیر داستان فارسی یکی از آن داستانهای جانفرسا و بیسروته یکی دو دهه گذشته را تداعی میکند که نتیجه درک مطلقا غلط گروهی از نویسندگان از سبکهای زبانمحوراست. منظورم همانجور رمانهایی است که وقتی در یک سال هیچ خواننده ای از پس خواندنش برنمیآمد و منتقدان ادبی هم بعد از بیست تا سی صفحه ناکار میشدند، تازه جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات در هیات یک ابرقهرمان از راه میرسید و نویسنده بینوایی را که حتی یک نفر از داوران جایزه مذکور هم از نوشتن چهارخط باسروته در توصیف کتاب عاجز بود به افتخار دریافت یکی از چهار جایزه پرسرو صدای سال میرساند.
حالا رمانِ متعارف بلقیس سلیمانی که در چهارچوب ژانر و سنتی آشنا نوشته شده میتوانست عنوان بسیار ساده و گویایی از این دست داشته باشد : بیست و چهارسال در پستو یا دخمه یا طویله. یا چیزی در همین حدود. چون قصهای است از یک موقعیت داستانی بسیار غنی، یک وضعیت عالی که میتواند منبع تولید کشمکشهایی باشد که تکافوی یک رمان را دارند. بدون شاخ و برگ و داستانک و گسترش عرضی داستان. این خصلت، سبب می شود رمان جمع و جور بلقیس سلیمانی برای انواع برداشت و اقتباس اثر مناسبی باشد. مثلا برای تبدیل شدن به یک نمایشنامه فی المجلس واجد وحدت مکان هست.
درونمایه اثر، بیانگر رهیافت تازه جامعه ایرانی در قبال سرنوشت اعضای این گروهک سیاسی است. در حقیقت بی آن که به حساسیتهای سیاسی دامن زده شود میتوان از مسیر نوعدوستی و یک گفتمان حقوق بشری برای افرادی که سالهای سال با اختفا و انزوا از حیات طبیعی در مسیر فراز و فرود زندگی یک ملت دورماندهاند راهکاری یافت یا دست کم مثل نویسنده کتاب با آنان در مقام قربانی همدلی کرد. و مگر یکی از کارکردهای ادبیات یافتن سویهای در زندگی طبقات مختلف اجتماع نیست که بدون تبرئه یا پاک کردن صورت مسئله صدای ارواح افسرده و لهشده را به گوش دیگران رساند. ( شاید بدیهی به نظر برسد اما باور کنید آنقدر اینجا و آنجا گفتند قلندرچرا ترسوست که ناچارم تذکربدهم بلقیس سلیمانی سرگذشت یک عضو ترسوی سازمان مجاهدین حلق را نوشته نه جسورهایشان را. دوستان نویسنده و منتقد عزیز به نظرتان، چنین شخصتی ذاتا امکان هستی و حیات ندارد؟)
نکته دیگر که ناگزیر در اینجا درحد اشارتی باقی خواهد ماند کهن الگوی روایی است که اثر در نسبتی خلاقانه با آن برساخته شده. منتقدی تیزبین در روزنامه شرق تیتر مرورش بر این رمان را گذاشت رابینسون کروزئه در شمس آباد. درست است رمان کوتاه سلیمانی متعلق به سنتی در رمان است که دو مضمون اختفا و انزوا در آن برجسته است. یا مثل رابینسون کرزوئّه، انسان مدرن و شهرنشین را دست طبیعت به جزیرهای نامسکون میکشاند تا تمدن با طبیعت شاخ در شاخ شود. از سوی دیگر راینسون دچار انزوا و اختفا از چشم دیگران است تا حیاتش در برابر آنان سنجیده شود. ورسیون دیگرشقصه عالی رومن گاری در مجموعه «پرندگان می روند....» که زیرزمین کاستاریتسا هم پرداخت دیگری است از آن. اینجا گروهی از تن جامعه محو میشوند و به زیرِ زمین میروند که میشود مثل قلندر یا چنان که علی مسعودینیا در جلسه نقد کتاب اشاره کرد اصحاب کهف.
تقویم سگسالی با گاهشماری تاریخ معاصر ایران مقارن است. یعنی هر اتفاق مهم تاریخی در داستان بروز مییابد. این شاید بی ظرافتی اصلی بافت داستانی باشد.