درملاعام -

یادداشت‌ها، نقد و ... امیرحسین خورشیدفر در مطبوعات و سایت‌ها

درملاعام -

یادداشت‌ها، نقد و ... امیرحسین خورشیدفر در مطبوعات و سایت‌ها

اتفاق گلی ترقی - داشتن و نداشتن

"تکنیک فردی‌مان خوب بود، اما تاکتیک گروهی نداشتیم که باختیم."

تمام گزارشگران ورزشی در تمام سالهای شکست خورده پشت سر

برای نویسنده‌ای که بیش‌ از دو دهه آثارش خوانندگان را خوشایند بود، یقینا باورکردنی نیست که صبح یک روز از خواب برخیزد و ببیند: ای داد بی‌داد، دنیا وارونه شده. منتقدان و نویسندگان شمشیر را از رو بسته‌اند. به قول ایثار ابومحبوب مثل ورقه صحیح کردن با رمان برخورد می‌کنند. یعنی نشسته‌اند به جوریدن نقص و کمبود و اشتباه. در این وانفسا نتیجه کار ترقی و ویراستارش مژده دقیقی هم انصافا به اصطلاح دشمن شادکن است. این دو نام بزرگ در غافلگیر کردن مخاطبان سنگ‌تمام گذاشتند. از خودمان پرسیدیم دیگر چرا دیکته کلمات اشتباه است؟ چه شد که چرخ گردون با گلی ترقی قهرش آمد. منتقدی که با نثری اطواری ( و نوچ) کتابی در مدح گلی ترقی نوشته‌بود این بار بدون معطلی رای منفی‌اش را در یک شبکه اجتماعی به استحضار خوانندگان رساند. نویسنده دیگری در اعلام صریح ناامید شدنش از ترقی درنگ نکرد.

چه صبح شومی است خانم ترقی!

سردرگمی و منگی اولیه ناشی از انتشار کتاب برای نویسنده با ضربه‌های سهماگین به پایان رسید و درآمد که اولین رمان نویسنده کارکشته، اگرچه به اعتبار اسمش خوب فروخته، اما گفتی دوره بره‌کشان سرآمد و. ..لعنت خدا به دل سیاه شیطان و زمستان.

گلی ترقی همه مواد لازم را برای رضایت خوانندگان خاص فراهم آورده. همان مواد اولیه و مصالحی که تا امروز باعث شده‌بود نویسنده بر تخت شاهی تکیه زند: دوقلوها، دختر و پسر در لوکیشن همیشگی ترقی، شمیران برف گرفته دهه بیست به دنیا می‌آیند و روی ردپای قهرمانان قصه‌های کوتاه ترقی پیش می‌روند و رشد می‌کنند. آب از آب تکان نخورده‌است. مدرسه همان مدرسه، ناظم همان ناظم، گردش همان گردش عصر، دخترخانم‌ها دامن‌های پلیسه خاکستری می‌پوشند و پیراهن سفید و موهایشان را می‌بافند، پس دختربازی همان دختربازی، دوست‌شدن و وقت‌گذرانی سرپل تجریش و تب عشق و توهمات و شاعر جوان و شوک و ترک کردن‌های ناگهانی و سفرتلخ به خارج  از کشور و ..تازه این بار دست تطاول‌گر اجتماع هم قوی‌تر و مداخله‌گرتر از همیشه است و مثل دست تقدیر در تراژدی‌های کهن نشسته به انتظار تا مگر قهرمان رمان بویی از سعادت یا روی آرامش ببیند. با یک ترفند سنتی، یک گره با طعم و مزه خانم ترقی، برادر دوقلو دل در گرو دخترکی اغواگر و طناز می‌بازد. از همین‌جاست که دوقلوی دیگری، تقدیر و اجتماع علیه شادی و نادر دست در دست هم می‌دهند تا بابای شخصیت زن را با بلایای مستمر و منظم دربیاورند. پسر را در هم غربت به خاک سیاه بنشانند. از این جا به بعد تق تق تق تق مصیبت است که برسر قهرمان می‌بارد. ممکن است گلی ترقی با خود بگوید: قصه‌هایشان، همه بی‌ر‌وح و ‌جان است. بی‌خون است. آنوقت من اینقدر ماجرا دارم. نزدیک سیصد صفحه قصه بافتم آنوقت رویشان را سفت کرده‌اند از رمان من ایراد بگیرند.

بله، فرمایش خانم ترقی درست است. رمان ایشان؛ اتفاق، اتفاقا سرشار از اتفاق‌هاست. چنان‌که حدس زدن آن اتفاقی که عنوان رمان (به‌هرحال) اشاره دارد به آن یکی، دشوار است.

روزنامه‌نویس‌های فرنگی رمان را می‌گذارند در کفه ترازوی دو کیفیت نثر و طرح و توطئه PLOT    میتوان گفت گلی ترقی یکی را برده و دیگری را باخته و چه حیف آنجا که دستش پراست را باخته. مثل وقتی که می‌گویند تیمی با این همه بازیکن بااستعداد به نداشتن ایده و برنامه باخت. آنهای دیگر، آن جماعت نویسنده بی‌استعداد که زور می‌زنند قصه بسازند خانم ترقی! تجربه زیسته و ذهن قصه‌ساز و تسلط به زبان خارجه برای در باغ ادبیات امروز جهان بودن و نثر مثل شهد و شکر شیرین و مغزدار که سر بخورد و کاراکترها را در بربگیرد، مثل طراحی‌های استادانه گوشه‌هایشان را گرد کند یا به ضرورت بازهم مثل کارتون دورشان خط سیاه بکشد که منفک شوند و رفتارهایشان را صیقل دهد و بعد با کلماتی ناشی از نازکی‌خیال بدون غش و لک و حباب مثل کریستال چک و طبع اشرافی برای وارستگی و درآمیختن مسیر زندگی با این همه حوادث بزرگ ندارند....شخصیت‌های نازنینی که لای زرورق دست‌نخورده در گنجه خانه پدری مانده باشند تا سرجایش ورود کنند ندارند که. اما شما که دارید؟ پس چه شد؟ اتفاق به نظر من رمان عامه‌پسند و ضعیف و مصداق زمین‌خوردن نویسنده نیست اما هیچ افتخاری و گام بلندی برای نویسنده‌اش و از ان مهم‌تر برای من ( و ما) خواننده به حساب نمی‌آید.

اول از همه، چون گلی ترقی همین بود همیشه. در قصه‌های کوتاهش هم اگر ممتحنان گرامی، ببخشید منتقدان و نویسندگان گرامی حساسیت داشتند همین طرح و توطئه خام را داشت. خاطره لازم نیست لزوما زندگی نویسنده باشد تا خاطره بدانیمش. آنچه نویسنده طراحی می‌کند اما در روایتگری آگاهانه و حساب شده‌اش در می‌ماند به خصوص درماندن در کیفیتی که به اسم طرح و توطئه شناخته شده و جمال میرصادقی کلمه پیرنگ را برایش ساخته، آن‌وقت در همان خاطره‌گی می‌ماند و قصه نمی‌شود. در قصه کوتاه این ضعف  به چشم نمی‌آید. به خصوص که این منتقدان امروز گلی ترقی، خودشان هر را از بر تشخیص ندادند. اگر هزار اتفاق پشت سرهم به مثابه یک ریتم بیافتد مثل آنچه بر قهرمان رمان گلی ترقی گذشت بی آنکه طرحی شکل بگیرد و کشمکشی حقیقی و مصنوع خیلی بعید است که قصه مدرن، رمان به وجود بیاید. هرچند نویسنده نثری زیبا و طبعی شوخ و تباری والا داشته باشد و صحنه عقدکنان قهرمان رمانش آن زن بی‌نوا را زیر بمباران و مصیبت به آن دقت و زیبایی، با آن طعنه و سرعت و توام شکیبایی بنویسد.  

 

هفته‌نامه -  شنبه 18 بهمن 1393

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
محسن فرهمند پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 00:15

دست مریزاد آقا... شتاب جملاتت حق مطلب رو ادا کرد
زنده باشی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.